فندق کوچولوی مامان و بابا خوش اومدی.

یه نی نی بازیگوش

سلام. این مطلب خیلییییی برام مهم و جالب و خوردنی بود و میخواستم یه پست جدا بهش اختصاص بدم. الهی قربونت بشم بازیگوش من.. هفته پیش که نوبت دکتر داشتم برای نشون دادن جواب آزمایش غربالگری ، که شکر خدا همه چیز خوب بود ، موقع شنیدن صدای قلب کوچولوت یهو صدا قطع شد ، خانم پرستار حسابی خندید و گفت نی نی تکون خورد رفت یه جای دیگه.. .دوباره گشت و پیدات کرد و من قشنگترین صدای دنیا رو باز شنیدم. به خانم پرستار گفتم نی نیم شیطونه ؟ خندید و گفت حسابیییییییی... توی اون لحظه اینقدر حس خوبی داشتم که از خدا خواستم دامن همه منتظرا رو هر چه زودتر سبز کنه و به همه نی نی های سالم بده . آمین  خلاصه برای بابایی تعریف کردم و کلی خوشحال و ذو...
1 مهر 1393

آخرین روزهای تابستون 93

سلام نفس مامان. این دوهفته آخر شهریور حسابی سرمون شلوغ بود ، مهمونی و عزوسی و خلاصه حسابی خوش گذشت. چهارشنبه دوهفته پیش دوست مامان جون{مامان خودم} ،فخری خانوم، آش ویارونه مهمونمون کرد که حسابی گفتیم و خندیدیم و بی نهایت خوش گذشت. راستی دختر کوچیکه فخری خانم هم یه نی نی تو راه داره که فکر کنم  فقط یکی دوهفته از شما بزرگتر باشه. راستی جواب آزمایش غربالگری رو هم به دکتر نشون دادم و همه چیز خوب بود. شنبه هفته پیش هم عروسی دعوت بودیم خوش گذشت. یکشنبه هم حنابندون مهسا جون بود که خیلیییییییییییییییییییییی خوش گذشت و چهارشنبه هم عروسی که عالی بود.  جمعه و شنبه و دیشب هم پارک و تفریح. اما... اما از یکشنبه بگم که مام...
1 مهر 1393
1